Farsi Dictionary

Game

بازي ، مسابقه ، سرگرمي ، شكار، جانور شكاري ، يك دور بازي ، (بصورت جمع)مسابقه هاي ورزشي ، شوخي ، دست انداختن ، تفريح كردن ، اهل حال ، سرحال.

Game fish

ماهي مجاز براي صيادي.

Game fowl

مرغ شكاري ، خروس جنگي.

Gamecock

خروس جنگي ، (مج.) ادم دعوايي.

Gamekeeper

متصدي جانوران شكاري ، قرقچي ، شكاربان.

Gameness

طاقت ، طاقت تحمل مصاءب (pluck، endurance)، جان سختي

Gamesmanship

مهارت در بردن بازي بدون تخلف از مقررات بازي.

Gamesome

شاد، دلخوش ، زنده روح.

Gamester

قمار باز، ادم شوخ ، ورزشكار، هرزه و مهمل.

Gametangium

سلول جنسي ، سلول يا عضو سازنده سلول جنسي.

Gamete

سلول جنسي بالغ قابل تكثير، انگل مالا ريا.

Gametocyte

سلولي كه تقسيم شده و از ان سلول جنسي بوجود ميايد.

Gametogenesis

ايجاد سلول جنسي قابل لقاح.

Gametophore

سلول تغيير يافته و منشعب جنسي قابل لقاح.

Gametophyte

گياه يا نژادي از گياه كه داراي عضو جنسي تناوبي (يعني نر وماده) ميباشد.

Gamey

(gamy) پر از شكار، داراي بو و مزه گوشت شكار كه نزديك فاسد شدن باشد، بد بو، با جرات ، چاشني زده ، افتضاح اور، فاسد.

games

بازي

Keyword

Criteria