Farsi Dictionary

Gab

پرگفتن ، گپ زدن ، (م.م.) دروغ گفتن.

Gabardine

پارچه گاباردين.

Gabber

ريشخند كن ، سخريه كن ، لا ف زن ، پرحرف.

Gabble

سخن ناشمرده ، گپ ، وراجي ، صداي غاز، ناشمرده حرف زدن ، غات غات كردن (مثل غاز)، وراجي كردن.

Gabbro

نوعي صخره از دسته سنگهاي محترقه و اتشفشاني.

Gaberdine

رداي بلند، جبه ، لباس ، پوشش ، گاباردين.

Gaberlunzie

گدا، ولگرد.

Gabfest

تجمع غير رسمي جهت گفتگوهاي عمومي ، محاوره طولا ني و مفصل.

Gabion

سبد استوانه شكل بدون ته كه از خاك پر كرده و براي جان پناه بكار ميبرند.

Gable

سه گوشي كنار شيرواني ، ديوار كناري.

Gable roof

شيرواني ، پشت بام شيرواني دار.

Gabled

داراي ارايش سه گوش (در ساختمان).

Gaboon

(spittoon، cuspidor=) تف دان ، سلف دان ، خلط دان.

Gabriel

جبرءيل ، سروش.

Gaby

(simpleton=) ساده لوح.

Keyword

Criteria