Farsi Dictionary

First

نخست ، نخستين ، اول ، يكم ، مقدم ، مقدماتي.

First

نخست ، نسختين ، اولا.

First cause

علت العلل ، علت اوليه.

First in first out

بترتيب ورود (fifo).

First lieutenant

ستوان يكم ، ناوبان يكم.

First ling

نخست زاده (جانور)، نوبر.

First offender

كسي كه براي اولين بار قانونا تخلف كرده است.

First person

(د.) اول شخص (مفرد يا جمع)، صيغه اول شخص (در افعال وضماير وغيره).

First rate

عالي ، درجه اول ، نخستين درجه.

First reading

طرح نخستين لا يحه قانوني در مجلس.

First sergeant

(نظ.) گروهبان يكم.

First string

داءمي ، منظم ، درجه يك.

First water

درجه اول ، بالا ترين مقام.

Firstborn

نخست زاده ، ارشد، فرزند ارشد.

Firstfruits

نوبر، ميوه هاي نوبرانه.

Firsthand

مستقيم ، اصلي ، دست اول ، (مج.) عالي.

Firstly

اولا ، درمرحله اول.

first name

نام - نام کوچک

first time

بار اول

Keyword

Criteria