Farsi Dictionary

Farm

كشتزار، مزرعه ، زمين مزروعي ، پرورشگاه حيوانات اهلي ، اجاره دادن به (باout)، كاشتن زراعت كردن در.

Farm out

اجاره دادن زمين مزروعي.

Farmer

كشاورز.

Farmerette

زن برزگر، زن زارع.

Farmhand

كارگر مزرعه ، زارع.

Farmhouse

خانه رعيتي.

Farmland

كشتزار.

Farmstead

ابنيه و ساختمانهاي مجاورمزرعه ، مزرعه وابنيه ان ، مزرعه و حوالي ان ، علا قجات رعيتي.

Farmyard

محوطه مزرعه.

farm gate

ورودي مزرعه

Keyword

Criteria