Farsi Dictionary

Ever

هميشه ، همواره ، هرگز، هيچ ، اصلا ، درهر صورت.

Everady

هرروز.

Everblooming

(گ.ش.) هميشه بهار، هميشه شكوفا.

Everglade

قطعه زمين باتلا قي علفزار، زمين باتلا قي ، نيزار.

Evergreen

بي خزان ، هميشه سبز، هميشه بهار، بادوام.

Everlasting

جاوداني ، ابدي ، ازلي ، هميشگي داءمي.

Evermore

هميشه ، درتمام وقت ، براي هميشه.

Eversible

برگرداندني ، واژگون شدني.

Eversion

برگرداني ، واژگوني ، واژگون سازي ، خرابي ، (طب.) برگرداندن پلك چشم وغيره.

Evert

برگرداندن ، پشت ورو كردن.

Evertor

(تش.) عضله برون گرداننده ، عضله راجعه.

Every

هر، همه ، هركس ، هركه ، هركسي.

Everybody

هركس ، هركسي.

Everything

همه چيز.

Everywhere

درهرجا، درهمه جا، درهرقسمت ، در سراسر.

ever expanding

هميشه در حال گسترش

ever growing

هميشه در حال رشد

ever since

از زماني که

every thing

همه چيز

Everyone

هر کس

Keyword

Criteria