Farsi Dictionary

Eve

شب عيد، شب ، شامگاه ، در شرف ، (باحرف بزرگ) حوا، جنس زن.

Even

زوج ، عدد زوج ، (مثل 4و8)، هموار، صاف ، مسطح ، تراز، مساوي ، همواركردن ، صاف كردن ، واريز كردن ، حتي ، هم ، درست ، اعداد جفت.

Even

زوج.

Even parity

توازن زوج.

Even parity check

بررسي توازن زوج.

Evenfall

غروب ، سرشب.

Evengelist

مبلغ مسيحي ، كشيش.

Evenhanded

منصفانه ، بيغرضانه ، بيطرفانه.

Evening

غروب ، سرشب.

Evening primrose

(گ.ش.) جنس علف خر، حشيشه الحمار.

Evening star

(باthe) ناهيد، زهره ، (باan) برجيس ، مشتري ، عطارد.

Evenings

هرشب ، شبها.

Evensong

نماز شام ، سرود شامگاه.

Event

واقعه ، رويداد، اتفاق ، پيشامد، سرگذشت.

Event

رويداد.

Event file

پرونده رويدادها.

Event scheduling

زمان بندي رويدادها.

Eventful

پرحادثه ، كذايي.

Eventide

شامگاه.

Eventual

احتمالي ، موكول بانجام شرطي ، شرطي ، مشروط.

Eventuality

(possibility=) امكان ، احتمال.

Eventually

سرانجام ، عاقبت.

Eventuate

منجر شدن ، منتج شدن ، نتيجه دادن ، درامدن.

Ever

هميشه ، همواره ، هرگز، هيچ ، اصلا ، درهر صورت.

Everady

هرروز.

Everblooming

(گ.ش.) هميشه بهار، هميشه شكوفا.

Everglade

قطعه زمين باتلا قي علفزار، زمين باتلا قي ، نيزار.

Evergreen

بي خزان ، هميشه سبز، هميشه بهار، بادوام.

Everlasting

جاوداني ، ابدي ، ازلي ، هميشگي داءمي.

Evermore

هميشه ، درتمام وقت ، براي هميشه.

Eversible

برگرداندني ، واژگون شدني.

Eversion

برگرداني ، واژگوني ، واژگون سازي ، خرابي ، (طب.) برگرداندن پلك چشم وغيره.

Evert

برگرداندن ، پشت ورو كردن.

Evertor

(تش.) عضله برون گرداننده ، عضله راجعه.

Every

هر، همه ، هركس ، هركه ، هركسي.

Everybody

هركس ، هركسي.

Everything

همه چيز.

Everywhere

درهرجا، درهمه جا، درهرقسمت ، در سراسر.

even more

حتي بيشتر

even though

حتي اگر

evenly

به طور مساوي

ever expanding

هميشه در حال گسترش

ever growing

هميشه در حال رشد

ever since

از زماني که

every thing

همه چيز

Everyone

هر کس

Keyword

Criteria