Farsi Dictionary

End

پايان ، انتها، اخر، خاتمه ، فرجام ، سر، نوك ، طرف ، بپايان رساندن ، تمام كردن.

End

انتها، خاتمه ، خاتمه دادن ، خاتمه يافتن.

End around

دور گشتي ، دور گرد.

End around borrow

رقم قرضي دور گشتي.

End around carry

رقم نقلي دورگشتي.

End around shift

تغيير مكان دورگشتي.

End bulb

(طب)انتهاي اعصاب در پوست يا مخاط كه به ان copuscle end نيز مي گويند، جسمك انتهايي.

End distortion

اعوجاج انتهايي.

End mark

نشان انتها، نشان خاتمه.

End of data marker

نشانگر انتهاي داده ها.

End of file

انتهاي پرونده.

End of file indicator

انتهانماي پرونده.

End of file mark

نشان انتهاي پرونده.

End of form

انتهاي ورقه.

End of job card

كارت انتهاي كار.

End of line

انتهاي خط، انتهاي سطر.

End of massage

انتهاي پيام.

End of medium

انتهاي رسانه.

End of record

انتهاي مدرك.

End of reel

انتهاي حلقه.

End of tape mark

نشان انتهاي نوار.

End of tape marker

نشانگر انتهاي نوار.

End of volume

انتهاي جلد.

End office

دفتر انتهايي ، شعبه جز.

End stopped

داراي وقفه نهايي منطقي ، داراي سكته منطقي ، داراي سكته مليح.

End table

ميزكوچك دم دستي ، عسلي.

End value

ارزش انتهايي.

Endamage

اسيب رساندن (به)، صدمه زدن (به)، لطمه زدن (به)، خسارت وارد اوردن (به).

Endamoeba

(ج.ش.) اميب انگل روده.

Endanger

به مخاطره انداختن ، در معرض خطر گذاشتن.

Endarch

متشكل در خارج ، از مركز بخارج امتداد يافته.

Endarchy

امتداد از مركز به خارج.

Endbrain

(طب) جلوترين قسمت قدامي مغز.

Endear

(م.م.) گران كردن ، عزيز كردن.

Endearment

عزيز كردن ، گرامي كردن.

Endeavor

تلا ش ، كوشش ، سعي ، جد و جهد، سعي بليغ ، تلا ش كردن ، كوشيدن.

Endemic

مختص يك ديار، بومي ، بيماري همه گيربومي ، مخصوص اب و هواي يك شهر يا يك كشور.

Endermic

انجه كه درروي پوست يا در بين پوست عمل ميكند، ازراه پوستي از ورا پوست.

Endevour

تلا ش ، كوشش ، سعي ، جد و جهد، سعي بليغ ، تلا ش كردن ، كوشيدن.

Ending

پايان ، خاتمه.

Endive

(گ.ش.) كاسني فرنگي ، هنديا، كاسني سالا دي ، انديو0

Endless

بي پايان ، بيحد.

Endless form

ورقه بي انتها.

Endlong

از درازي ، طول.

Endmost

دورترين ، اقصي نقطه0

Endobiotic

درون بافتي ، زيست كننده درميان بافت هاي ميزبان خود.

Endoblast

=tsalbopyh

Endocardium

درون شامه دل ، (تش) غشا دروني ميوه ، پرده دروني دل.

Endocarp

درون بر، (گ.ش.) حلقه دروني ميوه ، پوسته هسته.

Endocranium

سطح داخلي جمجمعه و سخت شامه مغز.

Endocrine

غده مترشحه داخلي ، غده بدون مجرا و بداخل ترشح كننده ، غده درون تراو، درون ريز.

Endocrinology

درون ريزشناسي ، (طب) علم شناسايي و مطالعه غدد مترشحه داخلي.

Endoderm

درون پوست ، پرده دروني (گ.ش.) ليف درخت يا سلول.

Endodermis

داخلي ترين بافت پوسته ريشه وساقه.

Endodontia

(طب) شاخه اي از دندانپزشكي كه درباره بيماريهاي حفره مياني دندان بحث ميكند.

Endodontics

(طب) شاخه اي از دندانپزشكي كه درباره بيماريهاي حفره مياني دندان بحث ميكند.

Endoenzyme

انزيم داخل سلولي.

Endogamy

درون همسري ، رسم ازدواج قبيله اي ، وصلت باخودي.

Endogen

درون زايي ، گياه درون روييده ، اندوژن.

Endogenous

درون زاد.

Endogenous

دروني.

Endogenous event

رويداد دروني.

Endogeny

درون زايي.

Endomixis

تجديد وضع هسته اي اغازيان تاژكدار در فواصل معينه.

Endomorph

درون دگرگون ، بلوري كه درجوف بلور ديگر قرار دارد.

Endomorphism

تشكيل (اندام هاي داخلي) از روپوست ، رويش از روپوست ، درون دگرگوني.

Endomorphy

تشكيل (اندام هاي داخلي) از روپوست ، رويش از روپوست ، درون دگرگوني.

Endoparasite

انگل داخلي ، انگلهايي كه در داخل بدن زندگي ميكنند.

Endophagous

درون خوار، تغذيه كننده از روي ، تغذيه كننده از مواد فاسد زيرزميني.

Endorse

پشت نويس كردن ، ظهرنويسي كردن ، درپشت سندنوشتن ، امضا كردن ، صحه گذاردن.

Endorsement

ظهر نويسي ، امضا، موافقت ، تاييد.

Endoskeleton

استخوان بندي دروني حيوان.

Endosperm

پرده داخلي هاگ.

Endotherm

جانور خون گرم ، خونگرم.

Endow

(با with) بخشيدن (به)، اعطا كردن(به)، (به صيغه اسم مفعول) دارا، چيزي راوقف كردن ، وقف كردن ، موهبت بخشيدن به.

Endowment

اعطا، موهبت.

Endozoic

درون جانوري ، داراي زندگي دردرون جانور.

Endpaper

صفحه سفيد اغاز وپايان كتاب.

Endrgized

با انرژي ، انرژي يافته.

Endue

وادار كردن ، بخشيدن به (با with) پوشانيدن.

Endurable

تحمل پذير.

Endurance

تحمل ، پايداري0

Endure

تحمل كردن ، بردباري كردن دربرابر، طاقت چيزي راداشتن ، تاب چيزي رااوردن.

Endways

از انتها، سربسر، نوك بنوك ، ازطول.

Endwise

از انتها، سربسر، نوك بنوك ، ازطول.

end up

درنهايت

endangered

در معرض خطر

endangering

به خطر انداختن

endeavors

تلاش - مجاهدت

endeavour

تلاش

endlessly

بي وقفه

Endocrinologist

بيماري غدد

endometrium

آندومتر

endorsed

تاييد

endorsed 

تاييد

endowed

وقف

endpoint

نقطه پاياني

endurance exercise

ورزش استقامتي

enduring

پايدار

Keyword

Criteria