Farsi Dictionary

Cow

گاوماده ، ماده گاو، ترساندن ، تضعيف روحيه كردن.

Cow calf

گوساله ماده.

Cowage

(cowhage=) موي سيخكي ، خار نوك تيز.

Coward

ادم ترسو، نامرد، شخص جبون ، بزدل.

Cowardice

ترسويي ، بزدلي ، نامردي ، جبن.

Cowbane

(گ.ش.) شوكران ابي.

Cowboy

گاوچران.

Cower

از ترس دولا شدن ، چندك زدن.

Cowgirl

دختر گاوچران.

Cowhage

(cowage=) موي سيخكي ، خار نوك تيز.

Cowhand

(cowboy) گاوچران.

Cowherd

گاوچران.

Cowhide

چرم يا پوست گاو.

Cowl

بالا پوش راهبان ، (مج.) راهب.

Cowlstaff

چوبي كه دونفر روي شانه حمل كرده وچيزهايي بدان مي اويزند.

Cowman

گاوچران ، گاودار، گله دار.

Cowpoke

(cowboy) گاوچران.

Cowpox

(طب) ابله گاوي.

Cowpuncher

(ز.ع.- امر.) گاوچران.

Cowrie

خرمهره ، صدف ، نوعي كس گربه.

Cowry

خرمهره ، صدف ، نوعي كس گربه.

Cowslip

(گ.ش.) نوعي پامچال ، گل خرغوس.

Cowy

مثل گاو، گاوي.

cowardly

بزدلانه

coworker

همکار

Keyword

Criteria