بمب ، نارنجك ، بمباران كردن ، (نفت) مخزن.
بمباران كردن ، بتوپ بستن.
توپچي ، بمب افكن (شخص).
بمباران.
كتان ، جنس پنبه اي (مج.) گزافه گويي ، سخن بزرگ يا قلنبه ، مبالغه.
گزاف ، قلنبه ، مطنطن.
بادكرده وگرد ومحدب.
هواپيماي بمب افكن ، بمب انداز.
وزوز كردن.
بمب ، امر تعجب اور.
ترس از بمب
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains