Farsi Dictionary

Bin

اخورك ، گردران ، جازغالي ، صندوق ، لا وك ، تغار، اخور، انبارك.

Bin

صندوقچه.

Binary

دودويي ، دوتايي.

Binary

دوتايي ، جفتي ، مضاعف.

Binary arithmetic

حساب دودويي.

Binary card

كارت دودويي.

Binary cell

ياخته دودويي.

Binary code

رمز دودويي.

Binary coded

به رمز دودويي.

Binary coded decimal

دهدهي به رمز دودويي.

Binary counter

شمارنده دودويي.

Binary deck

دستينه دودويي.

Binary digit bit

ذره ، رقم دودويي.

Binary notation

نشان گذاري دودويي.

Binary number

عدد دودويي.

Binary numeral

رقم دودويي.

Binary operation

عمل دودويي.

Binary operator

عملگر دوتايي.

Binary point

مميز، مميز دودويي.

Binary relation

رابطه دوتايي.

Binary search

جستجوي دوتايي.

Binary system

سيستم دوتايي.

Binary tape

نوار دودويي.

Binary tree

درخت دودويي.

Binary variable

متغير دودويي.

Binaural

داراي دو گوش.

Bind

بستن ، گرفتار واسير كردن ، مقيد ومحصور كردن ، بهم پيوستن ، چسباندن ، صحافي كردن ودوختن ، الزام اور وغير قابل فسخ كردن (بوسيله تعهد يابيعانه)، متعهد وملزم ساختن ، بند، قيد، بستگي ، علا قه.

Bind

مقيد كردن ، جلد كردن.

Bind over

التزام گرفتن(براي انجام كاري)، مقيد كردن.

Binder

(بافندگي) اهرم جعبه ماكو، الياف پشم كه بهم پيوسته ونخ پشم را تشكيل ميدهد، شكم بند زنان (پس از وضع حمل)، رسيد بيعانه ، صاحف ، بند.

Bindery

موسسه صحافي ، صحاف خانه.

Binding

الزام اور، اجباري ، صاحفي ، جلد، شيرازه.

Binding

انقياد، جلد.

Binding time

هنگام انقياد.

Bindweed

(گ.ش.) نيلوفر صحرايي.

Bine

هرنوع ساقه نرم و قابل انعطاف.

Binge

(spree=) عياشي ، شراب خواري ، ميگساري.

Bingo

يكنوع بازي شبيه لوتو.

Binnacle

(د.ن.) جاي قطب نما.

Binocular

داراي دو چشم ، دوربين دو چشمي.

Binomial

دوجمله اي (در جبر و مقابله).

Binuclear

دوهسته اي ، داراي دو هسته.

Binucleate

دوهسته اي ، داراي دو هسته.

Binucleated

دوهسته اي ، داراي دو هسته.

bind up

مقيد کردن

binds

پيوند

binoculars

دوربين دو چشمي

binominal

توزيع دوجمله اي

Keyword

Criteria