Farsi Dictionary

Bank

كنار، لب ، ساحل ، بانك ، ضرابخانه ، رويهم انباشتن ، در بانك گذاشتن ، كپه كردن ، بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراكم ، بانكداري كردن.

Bank

بانك.

Bank acceptance

دريافتي ، قبولي بانكي.

Bank annuities

سهام قرضه دولت بريتانيا كه كنسول (consols) هم ناميده شده.

Bank bill

برات بانك ، اسكناس.

Bank discount

تنزيل بانكي ، تخفيف بانكي.

Bank note

چك تضمين شده ، اسكناس.

Bank of deposit

بانك پس انداز، صندوق پس انداز.

Bank paper

اسكناس ، چك تضمين شده ، سفته بانكي.

Bank rate

مظنه رسمي تنزيل كه توسط بانك مركزي تعيين ميشود.

Bankable

نقد شدني در بانك ، قابل نقل وانتقال بانكي.

Bankbook

كتابچه بانك ، دفترحساب بانك ، دفترچه بانكي.

Banker

بانك دار، صراف.

Banker

بانكدار.

Banker's bill

صورت تبديل ارز، صورتحساب بانكي.

Banking

بانكداري.

Banking

بانكداري.

Bankroll

پشتوانه ، سرمايه بانك.

Bankrupt

ورشكسته ، ورشكست كردن و شدن.

Bankruptcy

ورشكستگي ، افلا س ، توقف بازرگان.

Bankside

شيب ساحل ، كناره دريا و رودخانه ، پشته يا كناره رود.

banknote

اسکناس

Keyword

Criteria