Farsi Dictionary

Associate

هم پيوند، همبسته ، اميزش كردن ، معاشرت كردن ، همدم شدن ، پيوستن ، مربوط ساختن ، دانشبهري ، شريك كردن ، همدست ، همقطار، عضو پيوسته ، شريك ، همسر، رفيق.

Associate

وابسته ، وابسته كردن.

associated

مرتبط

Keyword

Criteria