Farsi Dictionary

Am

هستم ، اول شخص.

Amain

باسرعت كامل ، باتمام فشار، شديدا، باعجله ، وحشيانه.

Amalgam

الياژ جيوه باچند فلز ديگركه براي پركردن دندان و ايينه سازي بكار ميرود، تركيب مخلوط، ملقمه.

Amalgamate

اميختن ، توام كردن (ملقمه فلزات با جيوه).

Amalgamation

اميختگي ، اميزش ، امتزاج ، ملقمه.

Amanuensis

محرر، منشي ، نوشتگر.

Amaranth

هميشه بهار، جاويد، گل تاج خروس.

Amaranthine

تاج خروسي ، منسوب به تاج خروس ، برنگ تاج خروسي.

Amaryllis

(گ.ش.) گل نرگس ، انواع تيره ء نرگسيان.

Amass

گرداوردن ، توده كردن ، متراكم كردن.

Amassment

گرداوري.

Amateur

دوستدار هنر، اماتور، غيرحرفه اي ، دوستار.

Amateurish

اماتوروار، ناشي.

Amateurism

دوستاري ، اشتغال هنر بخاطر ذوق نه براي امرار معاش.

Amative

عاشق پيشه ، علا قمند بامور جنسي ، عشقي.

Amaze

متحيرساختن ، مبهوت كردن ، مات كردن ، سردرگم كردن ، سردرگم ، متحير.

Amazement

حيرت ، شگفتي ، سرگشتگي ، بهت.

Amazing

متحير كننده ، شگفت انگيز.

Amazon

زناني كه در اسياي صغير زندگي ميكردند و با يونانيان مي جنگيدند، زن سلحشور و بلندقامت ، رود امازون در امريكاي جنوبي.

Amazonian

مربوط به امازونها، شير زن.

Ambage

ابهام گويي ، دوپهلوگويي ، پيچ و خم.

Ambassador

سفير، ايلچي ، پيك ، مامور رسمي يك دولت.

Ambassadorial

وابسته به سفارت.

Ambassadorship

سفارت.

Ambassadress

سفير زن ، همسر سفير.

Amber

كهربا، عنبر، رنگ كهربايي ، كهربايي.

Ambergris

(گ.ش.) عنبرساءل ، شاهبوي.

Ambiance

نقوش و تزءينات اطراف يك تابلو نقاشي ، محيط.

Ambidextrous

ذواليمينين.

Ambience

نقوش و تزءينات اطراف يك تابلو نقاشي ، محيط.

Ambient

محدود، محاصره شده.

Ambient temperature

دماي محيط.

Ambiguity

ابهام.

Ambiguity

ابهام ، نامعلومي ، سخن مشكوك ، گنگي معني.

Ambiguous

باابهام ، تاريك (از لحاظ مفهوم)، دوپهلو، مبهم.

Ambiguous

مبهم.

Ambiguous grammar

دستور زبان مبهم.

Ambiguous language

زبان مبهم.

Ambit

پيرامون ، حدود، حوزه ، وسعت ، محوطه.

Ambition

بلند همتي ، جاه طلبي ، ارزو، جاه طلب بودن.

Ambitious

جاه طلب ، بلند همت ، ارزومند، نامجو.

Ambivalence

توجه ناگهاني و دلسردي ناگهاني نسبت بشخص يا چيزي ، دمدمي مزاجي ، داراي دو جنبه.

Ambivalent

دوجنبه اي ، دمدمي.

Ambiversion

شخصي كه هم بامور خارجي و هم بامور داخلي توجه دارد.

Ambivert

شخصي كه نه زياد بعالم باطني توجه دارد نه بعالم خارجي ، ادم معتدل و ميانه رو.

Amble

يورغه رفتن (اسب)، راهوار بودن ، يورغه.

Ambler

يورغه رو.

Ambrosia

(افسانه) خوراك خدايان كه زندگي جاويد بانها ميداده ، ماءده ء بهشتي ، شهد، عطر.

Ambrosial

بسيار مطبوع.

Ambry

گنجه ، دولا بچه ، اشكاف ، كمد مخصوص اغذيه.

Ambsace

(درتخته نرد) دوكور، (مج.) بدنقشي ، بدشانسي.

Ambulance

بيمارستان سيار، بوسيله امبولا نس حمل كردن ، امبولا نس.

Ambulant

گردنده ، سيار، متحرك.

Ambulate

راه رفتن ، حركت كردن ، درحركت بودن.

Ambulation

حركت ، گردش.

Ambulatory

گردشي ، گردنده ، سيار.

Ambuscade

(نظ) كمين ، كمينگاه ، يكدسته نظامي كمين كرده.

Ambush

كمين ، كينگاه ، دام ، سربازاني كه دركمين نشسته اند، پناه گاه ، مخفي گاه سربازان براي حمله ، كمين كردن ، در كمين نشستن.

Ameba

اميب ، مربوط به اميب ، اميبي ، رنگ ياخته اي.

Ameban

اميب ، مربوط به اميب ، اميبي ، رنگ ياخته اي.

Amebiasis

(طب) سرايت مرض در اثر اميب.

Amebic

اميب ، مربوط به اميب ، اميبي ، رنگ ياخته اي.

Ameboid

اميب ، مربوط به اميب ، اميبي ، رنگ ياخته اي.

Ameliorate

بهتر كردن ، اصلا ح كردن ، چاره كردن ، بهتر شدن ، بهبودي يافتن.

Amelioration

بهبودي ، بهتر شدن.

Ameliorative

بهبود يابنده ، بهتر شونده.

Ameliorator

بهتر كننده ، بهبود دهنده.

Amen

امين ، چنين باد، خداكند، انشاء الله.

Amenability

احساس مسلوليت ، تبعيت ، جوابگويي.

Amenable

تابع ، رام شدني ، قابل جوابگويي ، متمايل.

Amend

اصلا ح كردن ، بهتر كردن ، بهبودي يافتن ، ماده يا قانوني را اصلا ح و تجديد كردن.

Amend

ترميم كردن.

Amendable

قابل اصلا ح ، پذيرا.

Amendatory

اصلا حي.

Amender

اصلا ح كننده.

Amendment

اصلا ح ، تصحيح ، (حق.) پيشنهاد اصلا حي نماينده ء مجلس نسبت به لا يحه يا طرح قانوني.

Amendment

ترميم.

Amendment file

پرونده ترميمي.

Amends

جبران ، تلا في.

Amenia

جبس طمث ، حبس عادت.

Amenity

سازگاري ، مطبوعيت ، نرمي ، ملا يمت.

Amentia

حالت هذيان ، سفاهت.

Amerce

(حق.) جريمه ء (نقدي) كردن ، تنبيه كردن ، تاديب كردن (با in يا with يا of).

America

امريكا، كشور امريكا.

American

امريكايي ، ينگه دنيايي ، مربوط بامريكا.

American english

زبان انگليسي كه در امريكا بان تكملم ميشود.

American indian

سرخ پوست امريكايي.

American plan

مسافرخانه اي كه مسافرين پول غذا و اطاق را يكجا پرداخت ميكنند.

Americana

اطلا عات و حقايق مربوط بامريكا.

Americanism

اصطلا ح امريكايي ، رسم امريكايي.

Americanist

متخصص زبان يا فرهنگ امريكايي.

Americanization

امريكايي شدن ، پذيرش اخلا ق و اداب امريكايي.

Americanize

امريكايي ماب كردن ، بصورت امريكايي دراوردن.

Amerind

نژاد مختلط امريكايي و سرخ پوست يا اسكيمو.

Ametabolic

بدون دگرديسي ، فاقد دگرديسي.

Ametabolous

بدون دگرديسي ، فاقد دگرديسي.

Amethyst

(مع.) ياقوت ارغواني ، لعل بنفش ، رنگ ارغواني ، رنگ ياقوتي ، دركوهي بنفش.

Amethystine

ارغواني ، ياقوتي.

Amiability

دلپذيري ، شيريني ، مهرباني ، خوش مشربي.

Amiable

شيرين ، دلپذير، مهربان ، دوست داشتني.

amassed

انباشته

amassing

گردآوري

amazed

شگفت زده

Amazingly

شگفت آور

ambidexterity

تبحر در هر دو دست

ambidexterity

the state of being equally adept in the use of both left and right appendages (such as the hands).

ambiguities

ابهامات

amblyopia

آمبليوپي

Ameliorating

بهبود

amended 

اصلاح

amendments

اصلاحات

amenities

امکانات

amicably

دوستانه

amish

a religious group in the US that live in a traditional way, mainly by farming, and refuse to use modern technology

amish

آمیش ها

amongst

در ميان

ampersand

علامت

amphibians

دوزيستان

amplified

تقويت شده

amputating

قطع - قطع اندام

amused

خوشحال

amusing

سرگرم کننده

Amyotrophic

آميوتروفيک

Keyword

Criteria