Farsi Dictionary

Ad

پيشوندي است لا تين به معني(به)، حرف اضافه لا تيني بمعني (به) مانند hoc-ad كه بمعني(براي اين منظور خاص) ميباشد.

Ad hoc

تك كاره ، فاقد عموميت.

Adage

مثل ، امثال و حكم.

Adagio

(مو.رقص) اهسته و ملا يم ، اجراي اهنگ باهستگي ، (در بالت) رقص دو نفري كه زن روي پنجه ء پا ميرقصد و بكمك مرد اهسته بهوا ميپرد.

Adam

ادم ، ادم ابولبشر.

Adamancy

سر سختي ، سختي.

Adamant

جسم جامد و سخت ، مقاوم ، يكدنده ، تزلزل ناپذير.

Adamantine

محكم ، سخت ، سخت و درخشان (مانند الماس).

Adapt

سازوار كردن ، وفق دادن ، موافق بودن ، جور كردن ، درست كردن ، تعديل كردن.

Adapt

وفق دادن ، اقتباس كردن.

Adaptability

وفق پذيري.

Adaptability

سازگاري ، قابليت توافق و سازش ، سازواري.

Adaptable

قابل توافق ، قابل جرح و تعديل ، مناسب ، سازوار.

Adaptable

وفق پذير.

Adaptation

سازواري ، انطباق ، توافق ، سازش ، مناسب ، تطبيق ، اقتباس

Adapter

سازوارگر، وفق دهنده ، جرح و تعديل كننده.

Adapter

وفق دهنده.

Adaption

سازواري ، انطباق ، توافق ، سازش ، مناسب ، تطبيق ، اقتباس

Adaptive

سازوار پذير، انطباقي ، داراي قوه ء تطابق ، قابل تطبيق ، توافقي.

Adaptive

وفقي.

Adaptor

سازوارگر، وفق دهنده ، جرح و تعديل كننده.

Adaxial

محوري ، متمايل بطرف محور.

Add

افزودن ، اضافه كردن ، زياد كردن ، جمع كردن ، جمع زدن ، باهم پيوستن ، باخود تركيب كردن (مواد شيميايي).

Add

افزودن ، اضافه كردن.

Addax

(ج.ش.) يكنوع بز كوهي كه رنگ روشن دارد و در افريقا و سيبري ديده ميشود.

Addend

عدد مضاعف ، عددافزوده شده.

Addend

افزوده ، مضاف.

Addendum

ضميمه ، ذيل ، افزايش ، الحاق.

Adder

ماشين جمع ، (ج.ش.) افعي ، مار جعفري.

Adder

افزايشگر.

Adder subtractor

افزايشگر و كاهشگر.

Adder's tongue

(violet dogtooth =) (گ.ش.) سرخس مارزبان (Ophioglossum).

Addict

(.n &.vt): خو دادن ، اعتياد دادن ، عادي كردن ، معتاد،(.n): خو گرفتگي ، عادت ، اعتياد، (.adj): خو گرفته ، معتاد.

Addiction

اعتياد.

Addictive

معتاد كننده.

Adding machine

ماشين افزايشگر.

Addition

افزايش.

Addition

افزايش ، اضافه ، لقب ، متمم اسم ، اسم اضافي ، ضميمه ، (ر.) جمع (زدن)، (ش.) تركيب چندماده با هم.

Addition table

جدول افزايشي.

Additional

اضافي.

Additional

اضافي ، افزوده.

Additive

(.adj) :افزودني ، افزاينده ، (.n) :(ش.) ماده اي كه براي افزايش خواص ماده ء ديگري به ان اضافه شود.

Additive

افزايشي.

Additive inverse

وارون افزايشي.

Addle

(.n &.adj) :چركي ، باطلا ق ، كثافت ، (مج.) سختي ، گرفتاري ، ادم بي كله ، گنديده ، فاسد، (.vi &.vt) :ضايع كردن ، فاسد كردن ، ضايع شدن ، فاسد شدن ، رسيدن ، عمل امدن ، گيج كردن ، خرف كردن.

Address

درست كردن ، مرتب كردن،متوجه ساختن،دستور دادن،اداره كردن،نطارت كردن،خطاب كردن،عنوان نوشتن، مخاطب ساختن، سخن گفتن،عنوان،نام و نشان،سرنامه،نشاني،ادرس،خطاب،نطق،برخورد،مهارت،ارسال.

Address

نشاني ، نشاني دادن.

Address adjustment

تعديل نشاني.

Address counter

نشاني شمار.

Address format

قالب نشاني.

Address modification

پيرايش نشاني.

Address part

جز نشاني.

Address register

ثبات نشاني.

Address variable

متغير نشاني.

Addressability

نشاني پذيري.

Addressable

نشاني پذير.

Addressee

مخاطب ، گيرنده ء نامه.

Addressing

نشاني دهي ، نشاني يابي.

Adducent

نزديك كننده ، بداخل كشنده ، مقرب.

Adduct

(.vt) :(ش.) بمركز نزديك كردن ، بدرون كشيدن ، (.n) :(ش.) تركيب اضافي.

Adduction

نزديكي ، قرب ، اقامه ، اظهار.

Adductive

استدلا لي ، مستدل ، استشهادي ، بسوي محور كشنده.

Adductor

اقامه ، اظهار، ايراد، اراءه ، (تش) تمايل عضو بطرف محور، نزديك كننده.

Adduse

ذكر كردن ، گفتن ، اوردن ، ايرادكردن ، احضار كردن ، بگواهي خواستن ، استشهاد كردن.

Aden

كلمه ء پيشوندي است كه به معني (غده) مي باشد.

Adeni

كلمه ء پيشوندي است كه به معني (غده) مي باشد.

Adenine

(ش.) نوعي بازپورين بفرمول.C5H5N5

Adeno

كلمه ء پيشوندي است كه به معني (غده) مي باشد.

Adenoid

(.adj) :(طب) شبيه غده ، منسوب به بافت غده اي و لنفاوي ، غده مانند، (.n) :(طب) عظم لوزه ء حلقي ، گرفتگي بيني.

Adenoidal

(طب) شبيه غده ، منسوب به بافت غده اي و لنفاوي ، غده مانند.

Adenoma

(طب) ورم غده اي ، ورم خوش خيم بافت غده اي.

Adenomatous

غده اي.

Adenosine

نوكللوزيدي بفرمول.C10H13N5O4

Adept

زبر دست ، ماهر، استاد، مرد زبردست.

Adeptly

ماهرانه ، زبر دستي.

Adequacy

بسي ، بسندگي ، كفايت ، تكافو، مناسبت ، شايستگي.

Adequacy

كفايت.

Adequate

كافي.

Adequate

(.adj) :كافي ، تكافو كننده ، مناسب ، لا يق ، صلا حيت دار، بسنده ، مساوي ، رسا، (.n) :متساوي بودن ، مساوي ساختن ، موثر بودن ، شايسته بودن.

Adequateness

(adequancy=) چسبيدن ، پيوستن ، وفادار ماندن ، هواخواه بودن ، طرفدار بودن ، وفا كردن ، توافق داشتن ، متفق بودن ، جور بودن ، (گ.ش.) بهم چسبيده بودن.

Adhere

(adequancy=) چسبيدن ، پيوستن ، وفادار ماندن ، هواخواه بودن ، طرفدار بودن ، وفا كردن ، توافق داشتن ، متفق بودن ، جور بودن ، (گ.ش.) بهم چسبيده بودن.

Adherence

چسبندگي ، الصاق ، هواخواهي ، تبعيت ، دوسيدگي ، چسبندگي.

Adherent

(گ.ش.) بهم چسبيده ، تابع ، پيرو، هواخواه ، طرفدار.

Adhesion

چسبيدگي ، الصاق ، (مج.) طرفداري ، رضايت ، موافقت ، (طب)اتصال و پيوستگي غير طبيعي سطوح در اماس ، (گ.ش.)اميزش و بهم اميختگي طبيعي قسمتهاي مختلف ، (حق.)الحاق ، انضمام ، قبول عضويت ، همبستگي ، توافق ، الحاق دولتي به يك پيمان ، كشش سطحي ، دوسيدگي.

Adhesive

چسبنده ، چسبيده ، چسبدار.

Adhoc

(حق.) متخصص ، ويژه امر مخصوصي ، ويژه.

Adhominem

حمله يا اعتراض به اشخاص.

Adiabatic

(فيزيك) عايق گرما.

Adieu

خدا حافظ، خدانگهدار، بخدا سپرديم.

Adinfinitum

بي انتها، براي هميشه.

Adinterim

ضمنا، در اين ضمن ، در فاصله ، موقتي.

Adipic

وابسته به چربي ، ناشي از چربي.

Adipose

چرب ، پيه دار، پيه مانند، روغني شده.

Adipose tissue

بافت چربي ، چربي حيواني ، پيه.

Adjacence

(adjacency=) نزديكي ، مجاورت ، قرب جوار.

Adjacency

(adjacence=) نزديكي ، مجاورت ، قرب جوار.

Adjacency

مجاورت ، نزديكي.

Adjacent

مجاور، نزديك.

Adjacent

(نظ.) نزديك ، مجاور، همسايه ، همجوار، ديوار بديوار.

Adject

افزودن به ، ضميمه كردن.

ad-hoc

موقت

adamantly

مصرانه - مقاوم - يکدنده

adapted

سازگار

add up

اضافه کردن

add-on

افزودني

addicted

معتاد

addictions

اعتياد

addicts

معتادان

additionally

علاوه بر

addressed

خطاب - ابراز داشتن

adds

اضافه ميکند

Adduce

گفتن - اظهار نظر - ابراز

adequately

به اندازه کافي

adhered

رعايت

adhering

پيوستن

Adhesive tape

چسب

adjourned

موکول

adjudicated

برايش حکم صادر کند

adjust to

تنظيم

adjusted

تنظيم

ADJUSTMENTS

تنظيمات

admin

مدير

administered

اداره

administrators

مديران

admired

تحسين

admiring

توصيف

admit of

اعتراف از - پذيرش

admittedly

مسلما - پذيرفته شده

Admitting

اعتراف

Admonishment

موعظه

adopted

به فرزندي قبول کردن - قبول کردن - جذب کردن

Adored

ستايش شده

ads

تبليغات

adulatory

رفتار چابلوسانه

adulterated

تقلبي

adulthood

بزرگسالي

Adults

بزرگسالان

advanced organizer

سازمان پيشرفته

advances

پيشرفت

advancing

پيشرفت

advantages

مزايا

Adventures

ماجراها

adversarial

خصمانه

adversaries

دشمنان

adversely

منفي

advertiser

تبليغ کننده

advertisers

تبليغ کننده

adverts

آگهي

advisedly

خردمندانه

advisers

مشاوران

advising

مشاوره

advisingوره

مشا

Advocated

حمايت

Keyword

Criteria